درس امروز بشر، روز ازل گویاشد
ظلمت و نور به فهم سخنش بر پا شد
شد مهیا همه اسباب به یمن قدمش
زعدم آمد و تقدیر، قلم زد رقمش
تا گذراز دل این خاک به افلاک کند
در ره عشق و وفا جان و دلش ناب کند
عَالَمی را که درآن حُسن عمل افضل شد
حسد و کبر و طمع، دشمن این گوهر شد
کشش و کوشش و دلدادگی و صد حرمان
انتخابش چه بود، بندگیست یا عصیان
انتخابی که به جانان برساند جان را
یا به گرداب عبث جان دهد و ایمان را
آنکه از پیچ و خم ظلمت جهل و عصیان
به وفا بگذرداز قائله ی صد طوفان
مست از آن جام مِیِ ناب حضوراست هنوز
چه مبارک بوداین غایت حکمت آموز
اختیاری که همه عشق و طلب شد به نیاز
دانس این ره نه به جبراست و رهایی، نه به ناز
گر گزینش ندهد حق به بشر دنیا چیست؟
جنت و دوزخ و فردائی براین دنیا نیست.
جهل وآگاهی و ظلم وستم و عدل، ندارد معنا.
خلقت عالم هستی، به چه گشته برپا؟
این سئوال از دل بیدار، خرد می پرسد.
به یقین دانداو، که چرا حسن عمل می ارزد.
گرچه صعب است، گذر از دل امواج بلاء
هرگزآزادگیش را نفروشد به فناء.
عاشق اندر ره حق،جام الستش دادند
مِیِ ناب از ره دیدار به دستش دادند
درباره این سایت